مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۷۹۳: این چه چتر است این که بر ملک ابد برداشتی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
این چه چتر است این که بر ملک ابد برداشتی یادآوری جهان را ز آنک در سر داشتی زلف کفر و روی ایمان را چرا درساختی ز آنک قصد مؤمن و ترسا و کافر داشتی جان همی تابید از نور جلالت موج موج ز آنک تو در بحر جان دریا و گوهر داشتی پیش حیرتگاه عشقت جمله شیران در طلب بس که لرزیدند و افتادند و تو برداشتی هم تو جان را گاه مسکین و اسیر انداختی هم تواش سلطان و شاهنشاه و سنجر داشتی صد هزاران را میان آب دریا سوختی صد هزاران را میان آتشی تر داشتی در یکی جسم طلسم آدمی اندر نهان ای بسی خورشید و ماه و چرخ و اختر داشتی در چنین جسم چو تابوتی میان خون و خاک این شهید روح را هر لحظه خوشتر داشتی آفتابا پیش تو هر ذره ای کو شکر کرد مر دهان شکر او را پر ز شکر داشتی از نمک های حیاتت این وجود مرده را تازه و خوش بو چو ورد و مشک و عنبر داشتی شمس تبریزی ز عشقت من همه زر می زنم ز آنک تو بالا و پست عشق پرزر داشتی مولانا بلخی