مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۷۴۸: میآید سنجق بهاری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
می آید سنجق بهاری لشکرکش شور و بی قراری گلزار نقاب می گشاید بلبل بگرفت باز زاری بر کف بنهاده لاله جامی کای نرگس مست بر چه کاری امروز بنفشه در رکوع است می جوید از خدای یاری سرها ز مغاره کرده بیرون آن لاله رخان کوهساری یا رب که که را همی فریبند خوش می نگرند در شکاری منگر به سمن به چشم خردی منگر به چمن به چشم خواری زیرا به مسافران عزت گر خوار نظر کنی نیاری بشنو ز زبان سبز هر برگ کز عیب بروید آنچ کاری گشته ست زبان گاو ناطق در حمد و ثنا و شکر آری عذرت نبود ز یأس از آن کو بخشد به کلوخ خوش عذاری بابرگ شد آن کلوخ جان یافت در شکر نمود جان سپاری صد میوه چو شیشه های شربت هر یک مزه ای به خوشگواری بعضی چو شکر اگر شکوری بعضی ترشند اگر خماری خاموش نشین و مستمع باش نی واعظ خلق شو نه قاری مولانا بلخی