مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۷۴۷: خضری به میان سینه داری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خضری به میان سینه داری در آب حیات و سبزه زاری خضر آب حیات را نپاید گر بوی برد که تو چه داری در کشتی نوح همچو روحی در گلشن روح نوبهاری گر طبل وجودها بدرد از کتم عدم علم برآری این چار طبیعت ار بسوزد غم نیست تو جان هر چهاری صیاد بدایت وجودی اجزای جهان همه شکاری گه بند کند گهی گشاید ای کارافزا تو بر چه کاری او سرو بلند و تو چو سایه او باد شمال و تو غباری در چشم تو ریخت کحل پندار می پنداری به اختیاری این چرخ به اختیار خود نیست آخر تو کیی بدین نزاری از نیست تو خویش هست کردی وین گردن خود تو می فشاری زین ترس تو حجت است بر تو کز غیر تو است ترسگاری از خویش دل کسی نترسد از خویش کسی نجست یاری پس خوف و رجای تو گواهند بر ملکت شاه و کامکاری وز خوف و رجا چو برتر آیی ایمن چو صفات کردگاری کشتی ترسد ز بحر نی بحر تو کشتی بحر بی کناری کشتی توی تو چو بشکست خاموش کن از سخن گزاری کشتی شکسته را کی راند جز آب به موج بی قراری کشتیبان شکستگان است آن بحر کرم به بردباری خامش که زبان عقل مهر است بنشین بر جا که گشت تاری مولانا بلخی