مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۷۱۹: مگر تو یوسفان را دلستانی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مگر تو یوسفان را دلستانی مگر تو رشک ماه آسمانی مها از بس عزیزی و لطیفی غریب این جهان و آن جهانی روان هایی که روز تو شنیدند به طمع تو گرفته شب گرانی ز شب رفتن ز چالاکی چه آید چو ذوالعرشت کند می پاسبانی منم آن کز دم عیسی بمردم مرا کشته ست آب زندگانی چنین مرگی که مردم زنده گردم گرت بینم ایا فخر الزمانی دلم از هجر تو خون گشت لیکن از آن خون رست صورت های جانی ز درد تو رواق صاف جوشید ز درد خم های خسروانی خداوندی است شمس الدین تبریز که او را نیست در آفاق ثانی برید آفرینش در دو عالم نیاورده ست چون او ارمغانی هزاران جان نثار جان او باد که تا گردند جان ها جاودانی دریغا لفظ ها بودی نوآیین کز این الفاظ ناقص شد معانی مولانا بلخی