مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۶۶۳: مرا چون ناف بر مستی بریدی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا چون ناف بر مستی بریدی ز من چه ساقیا دامن کشیدی چنین عشقی پدید آری به هر دم پدیدآرنده چون ناپدیدی دهل پیدا دهلزن چون است پنهان زهی قفل و زهی این بی کلیدی جنون طرفه پیدا گشت در جان جنون را عقل ها کرده مریدی هزاران رنگ پیدا شد از آن خم منزه از کبودی و سپیدی دو دیده در عدم دوز و عجب بین زهی اومیدها در ناامیدی اگر دریای عمانی سراسر در آن ابری نگر کز وی چکیدی در آن دکان تو تخته تخته بودی اگر خود این زمان عرش مجیدی در اقلیم عدم ز آحاد بودی در این ده گر چه مشهور و وحیدی همان جا رو چنان ز آحاد می باش از آن گلشن چرا بیرون پریدی بر این سو صد گره بر پایت افتاد ز فکر وهمی و نکته عمیدی مولانا بلخی