مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۶۴۲: زان جای بیا خواجه بدین جای نه جایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زان جای بیا خواجه بدین جای نه جایی کاین جاست تو را خانه کجایی تو کجایی آن جا که نه جای است چراگاه تو بوده ست زین شهره چراگاه تو محروم چرایی جاندار سراپرده سلطان عدم باش تا بازرهی از دم این جان هوایی گه پای مشو گه سر بگریز از این سو مستی و خرابی نگر و بی سر و پایی ای راه نمای از می و منزل چو شوی مست نی راه به خود دانی و نی راه نمایی مستان ازل در عدم و محو چریدند کز نیست بود قاعده هست نمایی جان بر زبر همدگر افتاده ز مستی همچون ختن غیب پر از ترک خطایی این نعره زنان گشته که هیهای چه خوبی و آن سجده کنان گشته که بس روح فزایی مخدوم خداوندی شمس الحق تبریز هم نور زمینی تو و خورشید سمایی مولانا بلخی