مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۶۲۵: گر علم خرابات تو را همنفسستی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر علم خرابات تو را همنفسستی این علم و هنر پیش تو باد و هوسستی ور طایر غیبی به تو بر سایه فکندی سیمرغ جهان در نظر تو مگسستی گر کوکبه شاه حقیقت بنمودی این کوس سلاطین بر تو چون جرسستی گر صبح سعادت به تو اقبال نمودی کی دامن و ریش تو به دست عسسستی گر پیش روان بر تو عنایت فکنندی فکری که به پیش دل توست آن سپسستی معکوس شنو گر نبدی گوش دل تو از دفتر عشاق یکی حرف بسستی گوید همه مردند یکی بازنیامد بازآمده دیدی اگر آن گیج کسستی لرزان لهب جان تو از صرصر مرگ است لرزان نبدی گر ز بقا مقتبسستی همراه خسان گر نبدی طبع خسیست در حلق تو این شربت فانی چو خسستی طفل خرد تو به تبارک برسیدی در مکتب شادی ز کجا در عبسستی خاموش که این ها همه موقوف به وقت است گر وقت بدی داعیه فریادرسستی مولانا بلخی