مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۶۱۸: جانا نظری فرما چون جان نظرهایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جانا نظری فرما چون جان نظرهایی چون گویم دل بردی چون عین دل مایی جان ها همه پا کوبند آن لحظه که دل کوبی دل نیز شکر خاید آن دم که جگر خایی تن روح برافشاند چون دست برافشانی مرده ز تو حال آرد چون شعبده بنمایی گر جور و جفا این است پس گشت وفا کاسد ای دل به جفای او جان باز چه می پایی امروز چنان مستم کز خویش برون جستم ای یار بکش دستم آن جا که تو آن جایی چیزی که تو را باید افلاک همان زاید گوهر چه کمت آید چون در تک دریایی مردم ز تو شد ای جان هر مردمک دیده بی تو چه بود دیده ای گوهر بینایی ای روح بزن دستی در دولت سرمستی هستی و چه خوش هستی در وحدت یکتایی ای روح چه می ترسی روحی نه تن و نفسی تن معدن ترس آمد تو عیش و تماشایی ای روز چه خوش روزی شمع طرب افروزی او را برسان روزی جان را و پذیرایی صبحا نفسی داری سرمایه بیداری بر خفته دلان بردم انفاس مسیحایی شمس الحق تبریزی خورشید چو استاره در نور تو گم گردد چون شرق برآرایی مولانا بلخی