مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۵۹۷: گر روی بگردانی تو پشت قوی داری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر روی بگردانی تو پشت قوی داری کان روی چو خورشیدت صد گون کندت یاری من بی رخ چون ماهت گر روی به ماه آرم مه بی تو ز من گیرد صد دوری و بیزاری جان بی تو یتیم آمد مه بی تو دو نیم آمد گلزار جفا گردد چون تخم جفا کاری چون سرکشی آغازی یا اسب جفا تازی دست کی رسد در تو گر پای نیفشاری مهمان توام ای جان ای شادی هر مهمان شاید که ز بخشایش این دم سر من خاری رو ای دل بیچاره با تیغ و کفن پیشش کی پیش رود با او بدفعلی و طراری ای جان نه ز باغ تو رسته ست درخت من پرورده و خو کرده با عشرت و خماری اجزای وجود من مستان تواند ای جان مستان مرا مفکن در نوحه و در زاری آن ساغر پنهانی خواهم که بگردانی مستانه به پیش آیی بی نخوت و جباری ای ساغر پنهانی تو جامی و یا جانی یا چشمه حیوانی یا صحت بیماری یا آب حیاتی تو یا خط نجاتی تو یا کان نباتی تو یا ابر شکرباری آن ساغر و آن کوزه کو نشکندم روزه اما نهلد در سر نی عقل نی هشیاری هم عقلی و هم جانی هم اینی و هم آنی هم آبی و هم نانی هم یاری و هم غاری خاموش شدم حاصل تا برنپرد این دل نی زان که سخن کم شد از غایت بسیاری مولانا بلخی