مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۵۸۵: گر نرگس خون خوارش دربند امانستی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر نرگس خون خوارش دربند امانستی هم زهر شکر گشتی هم گرگ شبانستی هم دور قمر یارا چون بنده بدی ما را هم ساغر سلطانی اندر دورانستی هم کوه بدان سختی چون شیره و شیرستی هم بحر بدان تلخی آب حیوانستی از طلعت مستورش بر خلق زدی نورش هم نرگس مخمورش بر ما نگرانستی با هیچ دل مست او تقصیر نکرده ست او پس چیست ز ناشکری تشنیع چنانستی وصلش به میان آید از لطف و کرم لیکن کفو کمر وصلش ای کاش میانستی صورتگر بی صورت گر ز آنک عیان بودی در مردن این صورت کس را چه زیانستی راه نظر ار بودی بی رهزن پنهانی با هر مژه و ابرو کی تیر و کمانستی بربند دهان زیرا دریا خمشی خواهد ور نی دهن ماهی پرگفت و زیانستی مولانا بلخی