مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۵۸۳: آمد مه ما مستی دستی فلکا دستی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آمد مه ما مستی دستی فلکا دستی من نیست شدم باری در هست یکی هستی از یک قدح و از صد دل مست نمی گردد گر باده اثر کردی در دل تن از او رستی بار دگر آوردی زان می که سحر خوردی پر می دهیم گر نی این شیشه بنشکستی بر جام من از مستی سنگی زدی اشکستی از جز تو گر اشکستی بودی که نپیوستی زین باده چشید آدم کز خویش برون آمد گر مرده از این خوردی از گور برون جستی گر سیر نه ای از سر هین خوار و زبون منگر در ماه که از بالا آید به چه پستی ای برده نمازم را از وقت چه بی باکی گر رشک نبردی دل تن عشق پرستستی آن مست در آن مستی گر آمدی اندر صف هم قبله از او گشتی هم کعبه رخش خستی مولانا بلخی