مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۵۸۰: ای خیره نظر در جو پیش آ و بخور آبی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای خیره نظر در جو پیش آ و بخور آبی بیهوده چه می گردی بر آب چو دولابی صحراست پر از شکر دریاست پر از گوهر یک جو نبری زین دو بی کوشش و اسبابی گر مرد تماشایی چون دیده بنگشایی بگشادن چشم ارزد تا بانی مهتابی محراب بسی دیدی در وی بنگنجیدی اندر نظر حربی بشکافد محرابی ما تشنه و هر جانب یک چشمه حیوانی ما طامع و پیش و پس دریا کف وهابی ره چیست میان ما جز نقص عیان ما کو پرده میان ما جز چشم گران خوابی شش نور همی بارد زان ابر که حق آرد جسمت مثل بامی هر حس تو میزانی شش چشمه پیوسته می گردد شب بسته زان سوش روان کرده آن فاتح ابوابی خورشید و قمر گاهی شب افتد در چاهی بیرون کشدش زان چه بی آلت و قلابی صد صنعت سلطانی دارد ز تو پنهانی زیرا که ضعیفی تو بی طاقت و بی تابی این مفرش و آن کیوان افلاک ورای آن بر کف خدا لرزان ماننده سیمابی دریا چو چنان باشد کف درخور آن باشد اندر صفتش خاطر هست احول و کذابی بگریزد عقل و جان از هیبت آن سلطان چون دیو که بگریزد از عمر خطابی بکری برمد از شو معشوق جهانش او از جان عزیز خود بیگانه و صخابی ره داده به دام خود صد زاغ پی بازی چون باز به دام آمد برداشته مضرابی خاموش که آن اسعد این را به از این گوید بی صفقه صفاقی بی شرفه دبابی مولانا بلخی