مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۵۷۲: جانا به غریبستان چندین به چه میمانی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جانا به غریبستان چندین به چه می مانی بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم یا راه نمی دانی یا نامه نمی خوانی گر نامه نمی خوانی خود نامه تو را خواند ور راه نمی دانی در پنجه ره دانی بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی ای از دل و جان رسته دست از دل و جان شسته از دام جهان جسته بازآ که ز بازانی هم آبی و هم جویی هم آب همی جویی هم شیر و هم آهویی هم بهتر از ایشانی چند است ز تو تا جان تو طرفه تری یا جان آمیخته ای با جان یا پرتو جانانی نور قمری در شب قند و شکری در لب یا رب چه کسی یا رب اعجوبه ربانی هر دم ز تو زیب و فر از ما دل و جان و سر بازار چنین خوشتر خوش بدهی و بستانی از عشق تو جان بردن وز ما چو شکر مردن زهر از کف تو خوردن سرچشمه حیوانی مولانا بلخی