مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۵۶۳: من پای همیکوبم ای جان و جهان دستی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من پای همی کوبم ای جان و جهان دستی ای جان و جهان برجه از بهر دل مستی ای مست مکش محشر بازآی ز شور و شر آن دست بر آن دل نه ای کاش دلی هستی ترک دل و جان کردم تا بی دل و جان گردم یک دل چه محل دارد صد دلکده بایستی بنگر به درخت ای جان در رقص و سراندازی اشکوفه چرا کردی گر باده نخوردستی آن باد بهاری بین آمیزش و یاری بین گر نی همه لطفستی با خاک نپیوستی از یار مکن افغان بی جور نیامد عشق گر نی ره عشق این است او کی دل ما خستی صد لطف و عطا دارد صد مهر و وفا دارد گر غیرت بگذارد دل بر دل ما بستی با جمله جفاکاری پشتی کند و یاری گر پشتی او نبود پشت همه بشکستی دامی که در او عنقا بی پر شود و بی پا بی رحمت او صعوه زین دام کجا خستی خامش کن و ساکن شو ای باد سخن گر چه در جنبش باد دل صد مروحه بایستی شمس الحق تبریزی ماییم و شب وحشت گر شمس نبودی شب از خویش کجا رستی مولانا بلخی