مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۵۵۶: زهی چشم مرا حاصل شده آیین خون ریزی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زهی چشم مرا حاصل شده آیین خون ریزی ز هجران خداوندی شمس الدین تبریزی ایا خورشید رخشنده متاب از امر او سر را که تاریک ابد گردی اگر با او تو بستیزی ایا ای ابر گر تو یک نظر از نرگسش یابی به جای آب آب زندگانی و گهربیزی اگر آتش شبی در خواب لطف و حلم او دیدی گلستان ها شدی آتش نکردی ذره ای تیزی به هنگامی که هر جانی به جانی جفت می گردند بفرمودند گر جانی به جان او نیامیزی که جان او چنان صاف و لطیف آمد که جان ها را ز روی شرم و لطف او فریضه گشت پرهیزی هر آنچ از روح او آید به وهم روح ها ناید که خشتک کی تواند کرد اندر جامه تیریزی کسی کاندر جهان از بوش انا لا غیر می گفته ست گر از جاهش ببردی بو ز حسرت کرده خون ریزی بیا ای عقل کل با من که بردابرد او بینی ورای بحر روحانی بدان شرطی که نگریزی از آن بحری گذشته ست او که دل ها دل از او یابند و جان ها جان از او گیرند و هر چیزی از او چیزی اگر انکار خواهی کرد از عجزی است اندر تو چه داند قوت حیدر مزاج حیز از حیزی علی الله خانه کعبه و فی الله بیت معمورا گهی که بشنوی تبریز از تعظیم برخیزی ایا ای عقل و تمییزی که لاف دیدنش داری وآنگه باخودی بالله که بی الهام و تمییزی مولانا بلخی