مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۵۳۰: دلم همچون قلم آمد در انگشتان دلداری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلم همچون قلم آمد در انگشتان دلداری که امشب می نویسد زی نویسد باز فردا ری قلم را هم تراشد او رقاع و نسخ و غیر آن قلم گوید که تسلیمم تو دانی من کیم باری گهی رویش سیه دارد گهی در موی خود مالد گه او را سرنگون دارد گهی سازد بدو کاری به یک رقعه جهانی را قلم بکشد کند بی سر به یک رقعه قرانی را رهاند از بلا آری کر و فر قلم باشد به قدر حرمت کاتب اگر در دست سلطانی اگر در کف سالاری سرش را می شکافد او برای آنچ او داند که جالینوس به داند صلاح حال بیماری نیارد آن قلم گفتن به عقل خویش تحسینی نداند آن قلم کردن به طبع خویش انکاری اگر او را قلم خوانم و اگر او را علم خوانم در او هوش است و بی هوشی زهی بی هوش هشیاری نگنجد در خرد وصفش که او را جمع ضدین است چه بی ترکیب ترکیبی عجب مجبور مختاری مولانا بلخی