مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۵۱۶: اگر الطاف شمس الدین بدیده برفتادستی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر الطاف شمس الدین بدیده برفتادستی سوی افلاک روحانی دو دیده برگشادستی گشادستی دو دیده پرقدم را نیز از مستی ولی پرسعادت او در آن عالم نزادستی چو بنهادی قدم آن جا برفتی جسم از یادش که پنداری ز مادر او در آن عالم نزادستی میان خوبرویان جان شده چون ذره ها رقصان گهی مست جمالستی گهی سرمست باده ستی رخ خوبان روحانی که هر شاهی که دید آن را ز فرزین بند سوداها ز اسب خود پیادستی چو از مخدوم شمس الدین زدی لطفی به روی دل از این ها جمله روی دل شدی بی رنگ و سادستی بدیدی جمله شاهان را و خوبان را و ماهان را کمربسته به پیش او نشسته بر وسادستی اگر نه غیرت حضرت گرفتی دامن جاهش سزای جمله کردستی و داد حسن دادستی نه نفسی رهزنی کردی نه آوازه فنا بودی دل ذرات خاک از جان و جان از شاه شادستی اگر در آب می دیدی خیال روی چون آتش همه اجزای جرم خاک رقصان همچو بادستی ایا تبریز اگر سرت شدی محسوس هر حسی غلام خاک تو سنجر اسیرت کیقبادستی مولانا بلخی