مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۵۰۸: مرا آن دلبر پنهان همیگوید به پنهانی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا آن دلبر پنهان همی گوید به پنهانی به من ده جان به من ده جان چه باشد این گران جانی یکی لحظه قلندر شو قلندر را مسخر شو سمندر شو سمندر شو در آتش رو به آسانی در آتش رو در آتش رو در آتشدان ما خوش رو که آتش با خلیل ما کند رسم گلستانی نمی دانی که خار ما بود شاهنشه گل ها نمی دانی که کفر ما بود جان مسلمانی سراندازان سراندازان سراندازی سراندازی مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی خداوندا تو می دانی که صحرا از قفس خوشتر ولیکن جغد نشکیبد ز گورستان ویرانی کنون دوران جان آمد که دریا را درآشامد زهی دوران زهی حلقه زهی دوران سلطانی خمش چون نیست پوشیده فقیر باده نوشیده که هست اندر رخش پیدا فر و انوار سبحانی مولانا بلخی