مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۵۰۳: چو سرمست منی ای جان ز خیر و شر چه اندیشی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو سرمست منی ای جان ز خیر و شر چه اندیشی براق عشق جان داری ز مرگ خر چه اندیشی چو من با تو چنین گرمم چه آه سرد می آری چو بر بام فلک رفتی ز بحر و بر چه اندیشی خوش آوازی من دیدی دواسازی من دیدی رسن بازی من دیدی از این چنبر چه اندیشی بر این صورت چه می چفسی ز بی معنی چه می ترسی چو گوهر در بغل داری ز بدگوهر چه اندیشی تویی گوهر ز دست تو که بجهد یا ز شست تو همه مصرند مست تو ز کور و کر چه اندیشی چو با دل یار غاری تو چراغ چار یاری تو فقیر ذوالفقاری تو از آن خنجر چه اندیشی چو مد و جر خود دیدی چو بال و پر خود دیدی چو کر و فر خود دیدی ز هر بی فر چه اندیشی بیا ای خاصه جانان پناه جان مهمانان تویی سلطان سلطانان ز بوالفنجر چه اندیشی خمش کن همچو ماهی شو در این دریای خوش دررو چو در قعر چنین آبی از آن آذر چه اندیشی مولانا بلخی