مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۵۰۱: گرم سیم و درم بودی مرا مونس چه کم بودی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گرم سیم و درم بودی مرا مونس چه کم بودی وگر یارم فقیرستی ز زر فارغ چه غم بودی خدایا حرمت مردان ز دنیا فارغش گردان از آن گر فارغستی او ز پیش من چه کم بودی نگارا گر مرا خواهی وگر همدرد و همراهی مکن آه و مخور حسرت که بختم محتشم بودی بتا زیبا و نیکویی رها کن این گدارویی اگر چشم تو سیرستی فلک ما را حشم بودی ز طمع آدمی باشد که خویش از وی چو بیگانه است وگر او بی طمع بودی همه کس خال و عم بودی بیا چون ما شو ای مه رو نه نعمت جو نه دولت جو گر ابلیس این چنین بودی شه و صاحب علم بودی از ابلیسی جدا بودی سقط او را ثنا بودی جفا او را وفا بودی سقم او را کرم بودی زهی اقبال درویشی زهی اسرار بی خویشی اگر دانستیی پیشت همه هستی عدم بودی جهانی هیچ و ما هیچان خیال و خواب ما پیچان وگر خفته بدانستی که در خوابم چه غم بودی خیالی بیند این خفته در اندیشه فرورفته وگر زین خواب آشفته بجستی در نعم بودی یکی زندان غم دیده یکی باغ ارم دیده وگر بیدار گشتی او نه زندان نی ارم بودی مولانا بلخی