مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۴۸۴: خواجه اگر تو همچو ما بیخود و شوخ و مستیی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خواجه اگر تو همچو ما بیخود و شوخ و مستیی طوق قمر شکستیی فوق فلک نشستیی کی دم کس شنیدیی یا غم کس کشیدیی یا زر و سیم چیدیی گر تو فناپرستیی برجهیی به نیم شب با شه غیب خوش لقب ساغر باده طرب بر سر غم شکستیی ای تو مدد حیات را از جهت زکات را طره دلربات را بر دل من ببستیی عاشق مست از کجا شرم و شکست از کجا شنگ و وقیح بودیی گر گرو الستییی ور ز شراب دنگیی کی پی نام و ننگیی ور تو چو من نهنگیی کی به درون شستیی بازرسید مست ما داد قدح به دست ما گر دهدی به دست تو شاد و فراخ دستیی گر قدحش بدیدیی چون قدحش پریدیی وز کف جام بخش او از کف خود برستییی وز رخ یوسفانه اش عقل شدی ز خانه اش بخت شدی مساعدش ساعد خود نخستیی ور تو به گاه خاستی پس تو چه سست پاستی ور تو چو تیر راستی از پر کژ بجستیی خامش کن اگر تو را از خمشان خبر بدی وقت کلام لاییی وقت سکوت هستیی مولانا بلخی