مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۴۸۲: ای که لب تو چون شکر هان که قرابه نشکنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای که لب تو چون شکر هان که قرابه نشکنی وی که دل تو چون حجر هان که قرابه نشکنی عشق درون سینه شد دل همه آبگینه شد نرم درآ تو ای پسر هان که قرابه نشکنی هر که اسیر سر بود دانک برون در بود خاصه که او بود دوسر هان که قرابه نشکنی آن صنم لطیف تو گر چه که شد حریف تو دست به زلف او مبر هان که قرابه نشکنی تا نکنی شناس او از دل خود قیاس او او دگر است و تو دگر هان که قرابه نشکنی چونک شوی تو مست او باده خوری ز دست او آن نفسی است باخطر هان که قرابه نشکنی مست درون سینه ها بر سر آبگینه ها نیک سبک تو برگذر هان که قرابه نشکنی حق چو نمود در بشر جمع شدند خیر و شر خیره مشو در این خبر هان که قرابه نشکنی یا تبریز شمس دین گر چه شدی تو همنشین تا تو نلافی از هنر هان که قرابه نشکنی مولانا بلخی