مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۴۴۴: چون درشوی در باغ دل مانند گل خوش بو شوی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون درشوی در باغ دل مانند گل خوش بو شوی چون برپری سوی فلک همچون ملک مه رو شوی گر همچو روغن سوزدت خود روشنی کردی همه سرخیل عشرت ها شوی گر چه ز غم چون مو شوی هم ملک و هم سلطان شوی هم خلد و هم رضوان شوی هم کفر و هم ایمان شوی هم شیر و هم آهو شوی از جای در بی جا روی وز خویشتن تنها روی بی مرکب و بی پا روی چون آب اندر جو شوی چون جان و دل یکتا شوی پیدای ناپیدا شوی هم تلخ و هم حلوا شوی با طبع می همخو شوی از طبع خشکی و تری همچون مسیحا برپری گرداب ها را بردری راهی کنی یک سو شوی شیرین کنی هر شور را حاضر کنی هر دور را پرده نباشی نور را گر چون فلک نه تو شوی شه باش دولت ساخته مه باش رفعت یافته تا چند همچون فاخته جوینده و کوکو شوی خالی کنی سر از هوس گردی تو زنده بی نفس یاهو نگویی زان سپس چون غرقه یاهو شوی هر خانه را روزن شوی هر باغ را گلشن شوی با من نباشی من شوی چون تو ز خود بی تو شوی سر در زمین چندین مکش سر را برآور شاد کش تا تازه و خندان و خوش چون شاخ شفتالو شوی دیگر نخواهی روشنی از خویشتن گردی غنی چون شاه مسکین پروری چون ماه ظلمت جو شوی تو جان نخواهی جان دهی هر درد را درمان دهی مرهم نجویی زخم را خود زخم را دارو شوی مولانا بلخی