مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۴۳۱: این عشق گردان کو به کو بر سر نهاده طبلهای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
این عشق گردان کو به کو بر سر نهاده طبله ای که هر کجا مرده بود زنده کنم بی حیله ای خوان روانم از کرم زنده کنم مرده بدم کو نرگدایی تا برد از خوان لطفم زله ای گاهی تو را در بر کنم گاهی ز زهرت پر کنم آگاه شو آخر ز من ای در کفم چون کیله ای گر حبه ای آید به من صد کان پرزرش کنم دریای شیرینش کنم هر چند باشد قله ای از تو عدم وز من کرم وز تو رضا وز من قسم صد اطلس و اکسون نهم در پیش کرم پیله ای هر لحظه نومید را خرمن دهم بی کشتنی هر لحظه درویش را قربت دهم بی چله ای چشمه شکر جوشان کنم اندر دل تنگ نیی اندیشه های خوش نهم اندر دماغ و کله ای می ران فرس در دین فقط ور اسب تو گردد سقط بر جای اسب لاغری هر سو بیابی گله ای خاموش باش و لا مگو جز آن که حق بخشد مجو جوشان ز حلوای رضا بر جمره چون پاتیله ای تبریز شد خلد برین از عکس روی شمس دین هر نقش در وی حور عین هر جامه از وی حله ای مولانا بلخی