مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۴۱۳: عجب دلی که به عشق بت است پیوسته
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عجب دلی که به عشق بت است پیوسته عجبتر این که بتش پیش او است بنشسته بمال چشم دلا بهترک از این بنگر مدو به هر طرف ای دل تو نیز آهسته دو کف به سوی دعا سوی بحر می رانی نه گوهر تو به جیب تو است پیوسته خنک کسی که ورا دست گرد جیب بود که او لطیف و سبک روح گشت و برجسته اگر چه هر طرفی بازگشت در طلبش از آن طلب چو به خود وانگشت شد خسته میان گلبن دل جان بخسته از خاری ببین دلا تو ز خاری هزار گلدسته میان دل چو برآید غبار و طبل و علم هزار سنجق هستی ببین تو بشکسته بیا به شهر عدم درنگر در آن مستان ببین ز خویش و هزاران چو خویش وارسته نهاده هر دو قدم شاد در سرای بقا و زین بساط فنا هر دو دست خود شسته مولانا بلخی