مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۴۰۰: گل را نگر ز لطف سوی خار آمده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گل را نگر ز لطف سوی خار آمده دل ناز و باز کرده و دلدار آمده مه را نگر برآمده مهمان شب شده دامن کشان ز عالم انوار آمده خورشید را نگر که شهنشاه اختر است از بهر عذر گازر غمخوار آمده منگر به نقطه خوار تو آن را نگر که دوست اندر طواف نقطه چو پرگار آمده آن دلبری که دل ز همه دلبران ربود اندر وثاق این دل بیمار آمده این عشق همچو روح در این خاکدان غریب مانند مصطفاست به کفار آمده همچون بهار سوی درختان خشک ما آن نوبهار حسن به ایثار آمده پنهان بود بهار ولی در اثر نگر زو باغ زنده گشته و در کار آمده جان را اگر نبینی در دلبران نگر با قد سرو و روی چو گلنار آمده گر عشق را نبینی در عاشقان نگر منصوروار شاد سوی دار آمده در عین مرگ چشمه آب حیات دید آن چشمه ای که مایه دیدار آمده آمد بهار عشق به بستان جان درآ بنگر به شاخ و برگ به اقرار آمده اقرار می کنند که حشر و قیامت است آن مردگان باغ دگربار آمده ای دل ز خود چو باخبری رو خموش کن چون بی خبر مباش به اخبار آمده مولانا بلخی