مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۳۸۲: ای بخاری را تو جان پنداشته
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای بخاری را تو جان پنداشته حبه زر را تو کان پنداشته ای فرورفته چو قارون در زمین وی زمین را آسمان پنداشته ای بدیده لعبتان دیو را لعبتان را مردمان پنداشته ای کرانه رفته عشق از ننگ تو ای تو خود را در میان پنداشته ای گرفته چشمت آب از دود کفر دود را نور عیان پنداشته ای ز شهوت در پلیدی همچو کرم عاشقان را همچنان پنداشته مستی شهوت نشان لعنت است ای نشان را بی نشان پنداشته ای تو گندیده میان حرف و صوت وی خدا را بی زبان پنداشته ماهتابش می زند بر کوریت ای تو مه را هم نهان پنداشته هر چه گفتم خویشتن را گفته ام ای تو هجو دیگران پنداشته مولانا بلخی