مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۲۹۹: سراندازان همیآیی ز راه سینه در دیده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سراندازان همی آیی ز راه سینه در دیده فسونگرم می خوانی حکایت های شوریده به دم در چرخ می آری فلک ها را و گردون را چه باشد پیش افسونت یکی ادراک پوسیده گناه هر دو عالم را به یک توبه فروشویی چرایی زلت ما را تو در انگشت پیچیده تو را هر گوشه ایوبی به هر اطراف یعقوبی شکسته عشق درهاشان قماش از خانه دزدیده خرامان شو به گورستان ندایی کن بدان بستان که خیز ای مرده کهنه برقص ای جسم ریزیده همان دم جمله گورستان شود چون شهر آبادان همه رقصان همه شادان قضا از جمله گردیده گزافه این نمی لافم خیالی بر نمی بافم که صد ره دیده ام این را نمی گویم ز نادیده کسی کز خلق می گوید که من بگریختم رفتم صدق گو گر گریبانش پس پشت است بدریده خمش کن بشنو ای ناطق غم معشوق با عاشق که تا طالب بود جویان بود مطلب ستیزیده مولانا بلخی