مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۲۹۶: مرا گویی که چونی تو لطیف و لمتر و تازه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا گویی که چونی تو لطیف و لمتر و تازه مثال حسن و احسانت برون از حد و اندازه خوش آن باشد که می راند به سوی اصل شیرینی در آن سیران سقط کرده هزاران اسب و جمازه همی کوشم به خاموشی ولیکن از شکرنوشی شدم همخوی آن غمزه که آن غمزه ست غمازه دلا سرسخت و پاسستی چنین باشند در مستی ولی بشتاب لنگانه که می بندند دروازه بدان صبح نجاتی رو بدان بحر حیاتی رو بزن سنگی بر این کوزه بزن نفطی در آن کازه بهل می را به میخواران بهل تب را به غمخواران که این را جملگی نقش است و آن را جمله آوازه که کنزا کنت مخفیا فاحببت بان اعرف برای جان مشتاقان به رغم نفس طنازه تعالوا یا موالینا الی اعلی معالینا فان الجسم کالاعمی و ان الحس عکازه الی نور هو الله تری فی ضؤ لقیاه کمال البدر نقصانا و عین الشمس خبازه مولانا بلخی