مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۲۹۳: یکی ماهی همیبینم برون از دیده در دیده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یکی ماهی همی بینم برون از دیده در دیده نه او را دیده ای دیده نه او را گوش بشنیده زبان و جان و دل را من نمی بینم مگر بیخود از آن دم که نظر کردم در آن رخسار دزدیده گر افلاطون بدیدستی جمال و حسن آن مه را ز من دیوانه تر گشتی ز من بتر بشوریده قدم آیینه حادث حدث آیینه قدمت در آن آیینه این هر دو چو زلفینش بپیچیده یکی ابری ورای حس که بارانش همه جان است نثار خاک جسم او چه باران ها بباریده قمررویان گردونی بدیده عکس رخسارش خجل گشته از آن خوبی پس گردن بخاریده ابد دست ازل بگرفت سوی قصر آن مه برد بدیده هر دو را غیرت بدین هر دو بخندیده که گرداگرد قصر او چه شیرانند کز غیرت به قصد خون جانبازان و صدیقان بغریده به ناگه جست از لفظم که آن شه کیست شمس الدین شه تبریز و خون من در این گفتن بجوشیده مولانا بلخی