مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۲۹۰: کجا شد عهد و پیمانی که کردی دوش با بنده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کجا شد عهد و پیمانی که کردی دوش با بنده که بادا عهد و بدعهدی و حسنت هر سه پاینده ز بدعهدی چه غم دارد شهنشاهی که برباید جهانی را به یک غمزه قرانی را به یک خنده بخواه ای دل چه می خواهی عطا نقد است و شه حاضر که آن مه رو نفرماید که رو تا سال آینده به جان شه که نشنیدم ز نقدش وعده فردا شنیدی نور رخ نسیه ز قرص ماه تابنده کجا شد آن عنایت ها کجا شد آن حکایت ها کجا شد آن گشایش ها کجا شد آن گشاینده همه با ماست چه با ما که خود ماییم سرتاسر مثل گشته ست در عالم که جوینده ست یابنده چه جای ما که ما مردیم زیر پای عشق او غلط گفتم کجا میرد کسی کو شد بدو زنده خیال شه خرامان شد کلوخ و سنگ باجان شد درخت خشک خندان شد سترون گشت زاینده خیالش چون چنین باشد جمالش بین که چون باشد جمالش می نماید در خیال نانماینده خیالش نور خورشیدی که اندر جان ها افتد جمالش قرص خورشیدی به چارم چرخ تازنده نمک را در طعام آن کس شناسد در گه خوردن که تنها خورده ست آن را و یا بوده ست ساینده عجایب غیر و لاغیری که معشوق است با عاشق وصال بوالعجب دارد زدوده با زداینده مولانا بلخی