رحیم خان خانان
غزل، قطعه و ابیات پراکنده
ابیات پراکنده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ابیات پرکنده با آنکه نمی دانم آمیزش اغیارت می سوزم و می گویم خوش باد شبت بی ما شراب خوردن شب ها مراد من این است که مست باشم و در برکشم خیال ترا ز خود مگوی هنر های خویشتن هرگز از آنچه باز نمایی هزار چندان است طعام اگر چه ز لذت نیوفتد، به طعام مگس چو افتد، مکروه پاک طعبان است هر چند نیست بزم وصال تو با رقیب شرم تو با هزارنگهبان برابر است به جرم عشق تو ام می کشند و غوغائیست تو نیز برلب بام آ که خوش تماشا ئیست زمی سوگند خوردم جرعه ی ده که مارا درگلو سوگند بند است دوستدار عشق را دل با تمنا دشمن است هرکه با ما دوست شد امروز، فردا دشمن است نشان یافتن صد هزار مضمون است نخوانده نامه مارا چو یار پاره کند بهای خون من و صد هزار شه چو منست که من به خون طپم و قاتلم نظاره کند رحمی کن و یک تیر به سوی دگر انداز کان تیر نخستین که زدی بر جگر آمد دماغ تو چو هوسخانه شد به عشق مپیچ زکام داری ازین بوستانت بو نرسد تو که از عهده ی یک دلشده بیروی نائی این همه خلق گرفتار چرا باید کرد غمت مباد چه میپرسی از حکایت من دل تو طاقت این گفتگو کجا دارد تاب دوری از در جانان ندارد اهل دل کوهکن مزدور شیرین بود ومجنون هرزه گرد گویند روز حشر به پایان نمی رسد صد روز از آن به یک شب هجران نمی رسد بی تو چون در گریه خوابم می رسد خواب می بینم که آبم می برد من نامه به برگ گل نویسم شاید که صبا به او رساند گر به دل بردن ات فتد سروکار همه اعضای من دل آرد بار پاره پاره گشت دل اما نمی پاشد زهم زانکه پیکان تو این صدپاره برهم دوخته متاع جور و جفا کز جهان همان داری بیا بیا که دلم میکند خریداری دویی به مذهب فرمانبران دل کفر است خدا یکی و محبت یکی و یار یکی رحیم خان خانان