مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف ر - ز
غزل شمارهٔ ۱۲۰۱: برای عاشق و دزدست شب فراخ و دراز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
برای عاشق و دزدست شب فراخ و دراز هلا بیا شب لولی و کار هر دو بساز من از خزینه سلطان عقیق و در دزدم نیم خسیس که دزدم قماشه بزاز درون پرده شب ها لطیف دزدانند که ره برند به حیلت به بام خانه راز طمع ندارم از شب روی و عیاری بجز خزینه شاه و عقیق آن شه ناز رخی که از کر و فرش نماند شب به جهان زهی چراغ که خورشید سوزی و مه ساز روا شود همه حاجات خلق در شب قدر که قدر از چو تو بدری بیافت آن اعزاز همه تویی و ورای همه دگر چه بود که تا خیال درآید کسی تو را انباز هلا گذر کن از این پهن گوش ها بگشا که من حکایت نادر همه کنم آغاز مسیح را چو ندیدی فسون او بشنو بپر چو باز سفیدی به سوی طبلک باز چو نقده زر سرخی تو مهر شه بپذیر اگر نه تو زر سرخی چراست چندین گاز تو آن زمان که شدی گنج این ندانستی که هر کجا که بود گنج سر کند غماز بیار گنج و مکن حیله که نخواهی رست به تف تف و به مصلا و ذکر و زهد و نماز بدزدی و بنشینی به گوشه مسجد که من جنید زمانم ابایزید نیاز قماش بازده آن گاه زهد خود می کن مکن بهانه ضعف و فرومکش آواز خموش کن ز بهانه که حبه ای نخرند در این مقام ز تزویر و حیله طناز بگیر دامن اقبال شمس تبریزی که تا کمال تو یابد ز آستینش طراز مولانا بلخی