مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف ر - ز
غزل شمارهٔ ۱۱۷۴: مرا میگفت دوش آن یار عیار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا می گفت دوش آن یار عیار سگ عاشق به از شیران هشیار جهان پر شد مگر گوشت گرفتست سگ اصحاب کهف و صاحب غار قرین شاه باشد آن سگی کو برای شاه جوید کبک و کفتار خصوصا آن سگی کو را به همت نباشد صید او جز شاه مختار ببوسد خاک پایش شیر گردون بدان لب که نیالاید به مردار دمی می خور دمی می گو به نوبت مده خود را به گفت و گو به یک بار نه آن مطرب که در مجلس نشیند گهی نوشد گهی کوشد به مزمار ملولان باز جنبیدن گرفتند همی جنگند و می لنگند ناچار بجنبان گوشه زنجیر خود را رگ دیوانگیشان را بیفشار ملول جمله عالم تازه گردد چو خندان اندرآید یار بی یار الفت السکر ادرکنی باسکار ایا جاری ایا جاری ایا جار و لا تسق بکاسات صغار فهذا یوم احسان و ایثار و قاتل فی سبیل الجود بخلا لیبقی منک منهاج و آثار فقل انا صببنا الماء صبا و نحن الماء لا ماء و لا نار و سیمائی شهید لی بانی قضیت عندهم فی العشق اوطار و طیبوا و اسکروا قومی فانی کریم فی کروم العصر عصار جنون فی جنون فی جنون تخفف عنک اثقالا و اوزار مولانا بلخی