مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف ر - ز
غزل شمارهٔ ۱۱۳۱: گفت لبم چون شکر ارزد گنج گهر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفت لبم چون شکر ارزد گنج گهر آه ندارم گهر گفت نداری بخر از گهرم دام کن ور نبود وام کن خانه غلط کرده ای عاشق بی سیم و زر آمده ای در قمار کیسه پرزر بیار ور نه برو از کنار غصه و زحمت ببر راه زنانیم ما جامه کنانیم ما گر تو ز مایی درآ کاسه بزن کوزه خور دام همه ما دریم مال همه ما خوریم از همه ما خوشتریم کوری هر کور و کر جامه خران دیگرند جامه دران دیگرند جامه دران برکنند سبلت هر جامه خر سبلت فرعون تن موسی جان برکند تا همه تن جان شود هر سر مو جانور در ره عشاق او روی معصفر شناس گوهر عشق اشک دان اطلس خون جگر قیمت روی چو زر چیست بگو لعل یار قیمت اشک چو در چیست بگو آن نظر بنده آن ساقیم تا به ابد باقیم عالم ما برقرار عالمیان برگذر هر کی بزاد او بمرد جان به موکل سپرد عاشق از کس نزاد عشق ندارد پدر گر تو از این رو نه ای همچو قفا پس نشین ور تو قفا نیستی پیش درآ چون سپر چون سپر بی خبر پیش درآ و ببین از نظر زخم دوست باخبران بی خبر مولانا بلخی