مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف ر - ز
غزل شمارهٔ ۱۱۲۹: عمر که بیعشق رفت هیچ حسابش مگیر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عمر که بی عشق رفت هیچ حسابش مگیر آب حیاتست عشق در دل و جانش پذیر هر که جز عاشقان ماهی بی آب دان مرده و پژمرده است گر چه بود او وزیر عشق چو بگشاد رخت سبز شود هر درخت برگ جوان بردمد هر نفس از شاخ پیر هر که شود صید عشق کی شود او صید مرگ چون سپرش مه بود کی رسدش زخم تیر سر ز خدا تافتی هیچ رهی یافتی جانب ره بازگرد یاوه مرو خیر خیر تنگ شکر خر بلاش ور نخری سرکه باش عاشق این میر شو ور نشوی رو بمیر جمله جان های پاک گشته اسیران خاک عشق فروریخت زر تا برهاند اسیر ای که به زنبیل تو هیچ کسی نان نریخت در بن زنبیل خود هم بطلب ای فقیر چست شو و مرد باش حق دهدت صد قماش خاک سیه گشت زر خون سیه گشت شیر مفخر تبریزیان شمس حق و دین بیا تا برهد پای دل ز آب و گل همچو قیر مولانا بلخی