مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف ر - ز
غزل شمارهٔ ۱۱۲۱: آمد بهار خرم و آمد رسول یار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آمد بهار خرم و آمد رسول یار مستیم و عاشقیم و خماریم و بی قرار ای چشم و ای چراغ روان شو به سوی باغ مگذار شاهدان چمن را در انتظار اندر چمن ز غیب غریبان رسیده اند رو رو که قاعدست که القادم یزار گل از پی قدوم تو در گلشن آمدست خار از پی لقای تو گشتست خوش عذار ای سرو گوش دار که سوسن به شرح تو سر تا به سر زبان شد بر طرف جویبار غنچه گره گره شد و لطفت گره گشاست از تو شکفته گردد و بر تو کند نثار گویی قیامتست که برکرد سر ز خاک پوسیدگان بهمن و دی مردگان پار تخمی که مرده بود کنون یافت زندگی رازی که خاک داشت کنون گشت آشکار شاخی که میوه داشت همی نازد از نشاط بیخی که آن نداشت خجل گشت و شرمسار آخر چنین شوند درختان روح نیز پیدا شود درخت نکوشاخ بختیار لشکر کشیده شاه بهار و بساخت برگ اسپر گرفته یاسمن و سبزه ذوالفقار گویند سر بریم فلان را جو گندنا آن را ببین معاینه در صنع کردگار آری چو دررسد مدد نصرت خدا نمرود را برآید از پشه ای دمار مولانا بلخی