مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف ر - ز
غزل شمارهٔ ۱۰۹۲: اختران را شب وصلست و نثارست و نثار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اختران را شب وصلست و نثارست و نثار چون سوی چرخ عروسیست ز ماه ده و چار زهره در خویش نگنجد ز نواهای لطیف همچو بلبل که شود مست ز گل فصل بهار جدی را بین به کرشمه به اسد می نگرد حوت را بین که ز دریا چه برآورد غبار مشتری اسب دوانید سوی پیر زحل که جوانی تو ز سر گیر و بر او مژده بیار کف مریخ که پرخون بود از قبضه تیغ گشت جان بخش چو خورشید مشرف آثار دلو گردون چو از آن آب حیات آمد پر شود آن سنبله خشک از او گوهربار جوز پرمغز ز میزان و شکستن نرمد حمل از مادر خود کی بگریزد به نفار تیر غمزه چو رسید از سوی مه بر دل قوس شب روی پیشه گرفت از هوسش عقرب وار اندر این عید برو گاو فلک قربان کن گر نه ای چون سرطان در وحلی کژرفتار این فلک هست سطرلاب و حقیقت عشقست هر چه گوییم از این گوش سوی معنی دار شمس تبریز در آن صبح که تو درتابی روز روشن شود از روی چو ماهت شب تار مولانا بلخی