مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف ر - ز
غزل شمارهٔ ۱۰۷۵: آینه چینی تو را با زنگی اعشی چه کار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آینه چینی تو را با زنگی اعشی چه کار کر مادرزاد را با ناله سرنا چه کار هر مخنث از کجا و ناز معشوق از کجا طفلک نوزاد را با باده حمرا چه کار دست زهره در حنی او کی سلحشوری کند مرغ خاکی را به موج و غره دریا چه کار بر سر چرخی که عیسی از بلندی بو نبرد مر خرش را ای مسلمانان بر آن بالا چه کار قوم رندانیم در کنج خرابات فنا خواجه ما را با جهاز و مخزن و کالا چه کار صد هزاران ساله از دیوانگی بگذشته ایم چون تو افلاطون عقلی رو تو را با ما چه کار با چنین عقل و دل آیی سوی قطاعان راه تاجر ترسنده را اندر چنین غوغا چه کار زخم شمشیرست این جا زخم زوبین هر طرف جمع خاتونان نازک ساق رعنا را چه کار رستمان امروز اندر خون خود غلطان شدند زالکان پیر را با قامت دوتا چه کار عاشقان را منبلان دان زخم خوار و زخم دوست عاشقان عافیت را با چنین سودا چه کار عاشقان بوالعجب تا کشته تر خود زنده تر در جهان عشق باقی مرگ را حاشا چه کار وانگهی این مست عشق اندر هوای شمس دین رفته تبریز و شنیده رو تو را آن جا چه کار از ورای هر دو عالم بانگ آید روح را پس تو را با شمس دین باقی اعلا چه کار مولانا بلخی