مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف ر - ز
غزل شمارهٔ ۱۰۶۱: عرض لشکر میدهد مر عاشقان را عشق یار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عرض لشکر می دهد مر عاشقان را عشق یار زندگان آن جا پیاده کشتگان آن جا سوار عارض رخسار او چون عارض لشکر شدست زخم چشم و چشم زخم عاشقان را گوش دار آفتابا شرم دار از روی او در ابر رو ماه تابان از چنان رخ الحذار و الحذار چون به لشکرگاه عشق آیی دو دیده وام کن وانگهان از یک نظر آن وام ها را می گزار جز خمار باده جان چشم را تدبیر نیست باده جان از که گیری زان دو چشم پرخمار چون تو پای لنگ داری گو پر از خلخال باش گوش کر را سود نبود از هزاران گوشوار گر عصا را تو بدزدی از کف موسی چه سود بازوی حیدر بباید تا براند ذوالفقار دست عیسی را بگیر و سرمه چوب از وی مدزد تا ببینی کار دست و تا ببینی دست کار گر ندانی کرد آن سو زیرزیرک می نگر نی به چشم امتحانی بل به چشم اعتبار زانک آن سو در نوازش رحمتی جوشیده است شمس تبریزیش گویم یا جمال کردگار مولانا بلخی