مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف ر - ز
غزل شمارهٔ ۱۰۳۵: ای عاشق بیچاره شده زار به زر بر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای عاشق بیچاره شده زار به زر بر گویی که نزد مرگ تو را حلقه به در بر بندیش از آن روز که دم های شماری تو می زنی و وهم زنت شوی دگر بر خود را تو سپر کن به قبول همه احکام زان پیش که تیر اجل آید به سپر بر از آدمی ادراک و نظر باشد مقصود کای رحمت پیوسته به ادراک و نظر بر ای کان شکر فضل تو وین خلق چو طوطی طوطی چه کند که ننهد دل به شکر بر آن نیشکر از عشق تو صد جای کمر بست شکر تو نبشتست بر اطراف کمر بر جز شمس و قمر باصره را نور دگر ده ای نور تو وافر شده بر شمس و قمر بر از کار جهان سیر شده خاطر عارف عاشق شده بر شیوه و بر کار دگر بر دیدست که گر نوش کند آب جهان را بی حضرت تو آب ندارد به جگر بر گیرم همه شب پاس نداری و نزاری خود را بزن ای مخلص بر ورد سحر بر آن ها که شب و صبحدم آرام ندیدند ناگاه فتادند بر آن گنج گهر بر موسی همه شب نور همی جست و به آخر نوری عجبی دید به بالای شجر بر یعقوب وطن ساخت به جان طره شب را تا بوسه زد آخر به رخ و زلف پسر بر مقصود خدا بود و پسر بود بهانه عاشق نشود جان پیمبر به بشر بر او ز آل خلیلست و به آفل نکند میل چون خار بود آفل او را به بصر بر جز دوست خلیلی نپذیرفت خلیلش ور نه تن خود را نفکندی به شرر بر ای گشته بت جان تو نقشی و کلوخی انکار تو پس چیست به عباد حجر بر یک لحظه بنه گوش که خواهم سخنی گفت ای چشم خوشت طعنه زده نرگس تر بر بر نقد زن ای دوست که محبوب تو نقدست ای چشم نهاده همه بر بوک و مگر بر بربستم لب را ز ره چشم بگویم چیزی که رود مستی آن کله سر بر نی نی بنگویم که عجب صید شگرفست مرغ نظرست و ننشیند به خبر بر مولانا بلخی