مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف ر - ز
غزل شمارهٔ ۱۰۳۱: جان من و جان تو بستست به همدیگر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان من و جان تو بستست به همدیگر همرنگ شوم از تو گر خیر بود گر شر ای دلبر شنگ من ای مایه رنگ من ای شکر تنگ من از تنگ شکر خوشتر ای ضربت تو محکم ای نکته تو مرهم من گشته تمامی کم تا من تو شدم یک سر همسایه ما بودی چون چهره تو بنمودی تا خانه یکی کردی ای خوش قمر انور یک حمله تو شاهانه بردار تو این خانه تا جز تو فنا گردد کالله هو الاکبر چون محو کند راهم نی جویم و نی خواهم زیرا همه کس داند که اکسیر نخواهد زر از تابش آن کوره مس گفت که زر گشتم چون گشت دلش تابان زان آتش نیکوفر مس باز به خویش آمد نوشش همه نیش آمد تا باز به پیش آمد اکسیرگر اشهر مولانا بلخی