مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۵۱۰: باز به بط گفت که صحرا خوشست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باز به بط گفت که صحرا خوشست گفت شبت خوش که مرا جا خوشست سر بنهم من که مرا سر خوشست راه تو پیما که سرت ناخوشست گر چه که تاریک بود مسکنم در نظر یوسف زیبا خوشست دوست چو در چاه بود چه خوشست دوست چو بالاست به بالا خوشست در بن دریا به تک آب تلخ در طلب گوهر رعنا خوشست بلبل نالنده به گلشن به دشت طوطی گوینده شکرخا خوشست تابش تسبیح فرشته ست و روح کاین فلک نادره مینا خوشست چونک خدا روفت دلت را ز حرص رو به دل آور دل یکتا خوشست از تو چو انداخت خدا رنج کار رو به تماشا که تماشا خوشست گفت تماشای جهان عکس ماست هم بر ما باش که با ما خوشست عکس در آیینه اگر چه نکوست لیک خود آن صورت احیا خوشست زردی رو عکس رخ احمرست بگذر از این عکس که حمرا خوشست نور خدایی ست که ذرات را رقص کنان بی سر و بی پا خوشست رقص در این نور خرد کن کز او تحت ثری تا به ثریا خوشست ذره شدی بازمرو که مشو صبر و وفا کن که وفاها خوشست بس کن چون دیده ببین و مگو دیده مجو دیده بینا خوشست مفخر تبریز شهم شمس دین با همه فرخنده و تنها خوشست مولانا بلخی