مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۵۰۸: شیر خدا بند گسستن گرفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شیر خدا بند گسستن گرفت ساقی جان شیشه شکستن گرفت دزد دلم گشت گرفتار یار دزد مرا دست ببستن گرفت دوش چه شب بود که در نیم شب برق ز رخسار تو جستن گرفت عشق تو آورد شراب و کباب عقل به یک گوشه نشستن گرفت ساغر می قهقهه آغاز کرد خابیه خونابه گرستن گرفت در دل خم باده چو انداخت تیر بال و پر غصه گسستن گرفت پیر خرد دید که سرده توی دست ز مستان تو شستن گرفت طفل دلم را به کرم شیر ده چون سر پستان تو جستن گرفت جان من از شیر تو شد شیرگیر وز سگی نفس برستن گرفت ساقی باقی چو به جان باده داد عمر ابد یافت و بزستن گرفت بیش مگو راز که دلبر به خشم جانب من کژ نگرستن گرفت مولانا بلخی