مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۴۸۱: چه گوهری تو که کس را به کف بهای تو نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه گوهری تو که کس را به کف بهای تو نیست جهان چه دارد در کف که آن عطای تو نیست سزای آنک زید بی رخ تو زین بترست سزای بنده مده گر چه او سزای تو نیست نثار خاک تو خواهم به هر دمی دل و جان که خاک بر سر جانی که خاک پای تو نیست مبارکست هوای تو بر همه مرغان چه نامبارک مرغی که در هوای تو نیست میان موج حوادث هر آنک استادست به آشنا نرهد چونک آشنای تو نیست بقا ندارد عالم وگر بقا دارد فناش گیر چو او محرم بقای تو نیست چه فرخست رخی کو شهیت را ماتست چه خوش لقا بود آن کس که بی لقای تو نیست ز زخم تو نگریزم که سخت خام بود دلی که سوخته آتش بلای تو نیست دلی که نیست نشد روی در مکان دارد ز لامکانش برانی که رو که جای تو نیست کرانه نیست ثنا و ثناگران تو را کدام ذره که سرگشته ثنای تو نیست نظیر آنک نظامی به نظم می گوید جفا مکن که مرا طاقت جفای تو نیست مولانا بلخی