مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۴۶۰: عاشق آن قند تو جان شکرخای ماست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عاشق آن قند تو جان شکرخای ماست سایه زلفین تو در دو جهان جای ماست از قد و بالای اوست عشق که بالا گرفت و آنک بشد غرق عشق قامت و بالای ماست هر گل سرخی که هست از مدد خون ماست هر گل زردی که رست رسته ز صفرای ماست هر چه تصور کنی خواجه که همتاش نیست عاشق و مسکین آن بی ضد و همتای ماست از سبب هجر اوست شب که سیه پوش گشت توی به تو دود شب ز آتش سودای ماست نیست ز من باورت این سخن از شب بپرس تا بدهد شرح آنک فتنه فردای ماست شب چه بود روز نیز شهره و رسوای اوست کاهش مه از غم ماه دل افزای ماست آه که از هر دو کون تا چه نهان بوده ای خه که نهانی چنین شهره و پیدای ماست زان سوی لوح وجود مکتب عشاق بود و آنچ ز لوحش نمود آن همه اسمای ماست اول و پایان راه از اثر پای ماست ناطقه و نفس کل ناله سرنای ماست گر نه کژی همچو چنگ واسطه نای چیست در هوس آن سری اوست که هم پای ماست گر چه که ما هم کژیم در صفت جسم خویش بر سر منشور عشق جسم چو طغرای ماست رخت به تبریز برد مفخر جان شمس دین بازبیاریم زود کان همه کالای ماست مولانا بلخی