مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۴۵۴: جان سوی جسم آمد و تن سوی جان نرفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان سوی جسم آمد و تن سوی جان نرفت وان سو که تیر رفت حقیقت کمان نرفت جان چست شد که تا بپرد وین تن گران هم در زمین فروشد و بر آسمان نرفت جان میزبان تن شد در خانه گلین تن خانه دوست بود که با میزبان نرفت در وحشتی بماند که تن را گمان نبود جان رفت جانبی که بدان جا گمان نرفت پایان فراق بین که جهان آمد این جهان اندر جهان کی دید کسی کز جهان نرفت مرگت گلو بگیرد تو خیره سر شوی گویی رسول نامد وین را بیان نرفت در هر دهان که آب از آزادیم گشاد در گور هیچ مور ورا در دهان نرفت مولانا بلخی