مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۳۸۴: عاشقان را گر چه در باطن جهانی دیگرست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عاشقان را گر چه در باطن جهانی دیگرست عشق آن دلدار ما را ذوق و جانی دیگرست سینه های روشنان بس غیب ها دانند لیک سینه عشاق او را غیب دانی دیگرست بس زبان حکمت اندر شوق سرش گوش شد زانک مر اسرار او را ترجمانی دیگرست یک زمین نقره بین از لطف او در عین جان تا بدانی کان مهم را آسمانی دیگرست عقل و عشق و معرفت شد نردبان بام حق لیک حق را در حقیقت نردبانی دیگرست شب روان از شاه عقل و پاسبان آن سو شوند لیک آن جان را از آن سو پاسبانی دیگرست دلبران راه معنی با دلی عاجز بدند وحیشان آمد که دل را دلستانی دیگرست ای زبان ها برگشاده بر دل بربوده ای لب فروبندید کو را همزبانی دیگرست شمس تبریزی چو جمع و شمع ها پروانه اش زانک اندر عین دل او را عیانی دیگرست مولانا بلخی