مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۳۷۲: من سر نخورم که سر گرانست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من سر نخورم که سر گران ست پاچه نخورم که استخوان ست بریان نخورم که هم زیان ست من نور خورم که قوت جان ست من سر نخوهم که باکلاهند من زر نخوهم که بازخواهند من خر نخوهم که بند کاهند من کبک خورم که صید شاهند بالا نپرم نه لک لکم من کس را نگزم که نی سگم من لنگی نکنم نه بدتکم من که عاشق روی ایبکم من ترشی نکنم نه سرکه ام من پرنم نشوم نه برکه ام من سرکش نشوم نه عکه ام من قانع بزیم که مکه ام من دستار مرا گرو نهادی یک کوزه مثلثم ندادی انصاف بده عوان نژادی ما را کم نیست هیچ شادی سالار دهی و خواجه ده آن باده که گفته ای به من ده ور دفع دهی تو و برون جه در کس زنان خویشتن نه من عشق خورم که خوشگوارست ذوق دهنست و نشو جان ست خوردم ز ثرید و پاچه یک چند از پاچه سر مرا زیانست زین پس سر پاچه نیست ما را ما را و کسی که اهل خوانست مولانا بلخی