مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۳۳۰: بار دگر آن دلبر عیار مرا یافت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بار دگر آن دلبر عیار مرا یافت سرمست همی گشت به بازار مرا یافت پنهان شدم از نرگس مخمور مرا دید بگریختم از خانه خمار مرا یافت بگریختنم چیست کز او جان نبرد کس پنهان شدنم چیست چو صد بار مرا یافت گفتم که در انبوهی شهرم کی بیابد آن کس که در انبوهی اسرار مرا یافت ای مژده که آن غمزه غماز مرا جست وی بخت که آن طره طرار مرا یافت دستار ربود از سر مستان به گروگان دستار برو گوشه دستار مرا یافت من از کف پا خار همی کردم بیرون آن سرو دو صد گلشن و گلزار مرا یافت از گلشن خود بر سر من یار گل افشاند وان بلبل وان نادره تکرار مرا یافت من گم شدم از خرمن آن ماه چو کیله امروز مه اندر بن انبار مرا یافت از خون من آثار به هر راه چکیدست اندر پی من بود به آثار مرا یافت چون آهو از آن شیر رمیدم به بیابان آن شیر گه صید به کهسار مرا یافت آن کس که به گردون رود و گیرد آهو با صبر و تأنی و به هنجار مرا یافت در کام من این شست و من اندر تک دریا صاید به سررشته جرار مرا یافت جامی که برد از دلم آزار به من داد آن لحظه که آن یار کم آزار مرا یافت این جان گران جان سبکی یافت و بپرید کان رطل گران سنگ سبکسار مرا یافت امروز نه هوش است و نه گوش است و نه گفتار کان اصل هر اندیشه و گفتار مرا یافت مولانا بلخی